دیدگاه 1 : « اندر حکایت شهر توریستی »
گردشگر بی اطلاع و خسته از راه تا وارد شهر می شود نه تابلویی و نه راهنمایی میبیند مبنی بر معرفی و آدرس دهی به سایر مناطق و مکانهای توریستی شهر!
پس با اطلاعات اندک خود، متاسفانه شهرم را اینطور می بیند:
ناگزیر بنا بر آدرس دهی شهری و شناخت کلی به پارک سرچشمه می روم، جالب! آنها هم که پذیرا از من هستند یک ورودی می گیرند(حتما برای خدمات بهتر) ! و اما ناگهان، ما را درعین ناباوری داخل فشردگی در حال انفجار این میراث خدادادی می چپانند!
پارکینگ ندارند لطفا دوبل پارک کنید! جای خاصی برای اسکان و چادر زدن ندارند! لطفا در داخل جنگل و کوه و حوض و ... پخش شوید! چادر زدن عشقی است!
کاتالوگ معرفی شهر، جاذبه ها، سوغات و ..... ندارند! همینی هست که می بینید!
تور و لیدر شهری، گردشی و معرفی کننده ندارند! خب لابد خوانسار فقط همین سرچشمه و خیابانش را دارد!
نه! انگار واقعا خوانسار فقط همین سرچشمه را دارد، لطفا می مانیم!
پارک یا مکان دیگری برای توزیع جمعیت گردشگر در تمام نقاط شهر خصوصا ضلع شمالی آن هم ندارند! لطفا همینجا می مانیم ! خوانسار همین جاست فقط، چقدر کوچک است، لطفا همینجا می مانیم!
سرچشمه ده برابر ظرفیت خود میزبانی می کند: خرابی، کثیفی، تنش، بی فرهنگی موج می زند! خب لابد همین است که هست!
موزه، نمایشگه یا غرفه های خاصی مبنی بر معرفی آثار دستی، سوغات، غذاها، آداب و رسوم، شخصیتهای بزرگ شهر و......... در شهر خصوصا پارک سرچشمه ندارند و دایر نمی کنند! کی از تعریف خودش بدش میاد! لابد بیش از این چیزی ندارند!
وقت رفتن است. بریم بازارچه و بازارهایش. حتما بازار عسل، خشکبار، لبنیات، صنایع دستی و ....دارد. توصیف محصولاتش را شنیده ام. اما خبری نیست! بازارش هم مثل پارکش فشرده، فقط چند صد متری فلکه اول!
فقط چندتا مغازه خاص، بقیه بیکار، خب حق دارند جایشان خوب نیست! خیابانش که گنجایش این همه ماشین ندارد! جای پارک هم که ندارد! پارکینگ هم ندارد! پس میرویم همان اطراف میدان اصلی شهر!
عجب شهری بود ! تعطیلاتمان به باد رفت! راستی به فلانی و فلانی هم که می خواهند شهریور بیایند خوانسار، بگویم نیایند! غیر آب وهوا که چیزی ندارد! بروند فلان شهر خیلی بهتر است ! و...............
اما مردمان این شهر همه بلند نظر و مهربان، زیر فشار تمام این نابخردی دوستان، خم به ابرو نمیاورند. چون هرچه باشند مهمان نوازند و عزیز..........
خوانسار چقدر مظلوم مانده ای .............
سالهاست زمزمه خوانسار توریستی یا به عبارتی گردشگری نقل محافل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهر شده است. جسته و گریخته حرفهایی عامیانه و بعضا متخصصانه و از روی شناخت ،تحقیق ،دلسوزی و یا هرچیز دیگر مبنی بر عدم توانایی تجاری و صنعتی شدن شهر به گوش می رسد که تنها راه برون رفت از رکود عمیق شهر خوانسار در سه دهه اخیر را گردشگری شدن شهر می داند.
قاعدتا این نظریه دست کم پانزده سال است که در حال مطرح شدن است و در سالهای اخیر نه تنها شدت یافته بلکه جامه عمل هم به خود گرفته و به یکی از اولویتهای برنامه ریزی شهر تبدیل شده. مردم، کسبه و مسولین همه این حرفها را تکرار می کنند که: خوانسار زمینه توریستی شدن رو داره! شهری با اقتصاد گردشگری! مثل فلان شهر داخلی یا خارجی! چاره همین است! مشکل بیکاری را با تحقق این نظریه حل می کنیم! تدوین سند چشم انداز توسعه شهری را بر مبنی این قابلیت تنظیم می کنیم و........
تا جایی پیش رفته ایم که قول تحقق این حرف را در بازه زمانی خاصی به مردم می دهیم و یا آن را وسیله ای جهت جمع آوری آرائ مردم و پیروزی در انتخابات شهری می دانیم! با آن خودی نشان داده! گه گاه شعاری می دهیم! آماری از مسافران می دهیم! آماری هم از اسکان آنها! از برخی کسبه ی خاص سوالهایی می کنیم و آنها را راضی می بینیم! در گزارش های خود ،در مصاحبه هایمان خوانسار را توریستی خطاب می کنیم و از همه مردم ایران دعوت به عمل میاوریم سری به بهشت ناشناخته خود بزنند! ذوق می کنیم! خوشحالیم! و الی ماشاالله
باید بگویم هیچ خوانساری با پیشرفت شهرش مخالف نیست و شاید هیچ کس هم منکر توانایی ها و قابلیتهای شهرستان خوانسار در صنعت گسترده و پرسود گردشگری نیست. قاعدتا هر خوانساری به وجود زمینه ها و پتانسیلهای فراوان در ایجاد شاخه های گسترده این صنعت در شهر مثل گردشگری طبیعی، تاریخی، مذهبی و دینی، علمی و فرهنگی، کشاورزی و غیره اذعان دارد. و آرزوی تحقق این همه پتانسیلهای ناب و پربار را سالهاست که در فکر خود می پروراند. مطمانا هیچ خوانساری از ورود مهمان به شهرش در اصل ناراحت نمی شود چون ایشان به مهمان نوازی در ایران شهره اند که سنبل آن را می توان ایام عزاداری ماه محرم دانست. هیچ کس هم آرمانی فکر نمیکند و همه مشکلات و کمبودهای اعتبار و ...... را می دانند چون در همین شهرند و با بدنه ی ادارات و دوائر دولتی و همچنین نهادهای مردمی در تعامل اند.
اما گاه باید در زندگی کمی درنگ کرد و زندگی را آن چنان که هست ببینیم نه آنطور که می خواهیم !
همین اندکی درنگ ذهن ما را مملو از سوال می کند : به چه میزان از حرفها و کارهایمان در جهت تبدیل خوانسار به شهری توریستی، در درجه اول در راستای مطالعات جامع، علمی و تخصصی همراه با اصول روز مهندسی شهری توسط تیمی متخصص و اهل فن است؟ چه اندازه برطبق این شناخت علمی کامل و جامع (در صورت وجود) به ساخت زیر ساختهای خوانسار توریستی پرداخته ایم؟ آیا الان با توجه به نقشه راه (سند چشم انداز کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت شهری، آن هم کاملا علمی و دقیق) و نیز ساخت اصولی زیر ساختها، مدیریت و نظارت صحیحی در به تحقق نشستن این ایده قدیمی داریم؟ سوالها زیادست اما همین جا سخن کوتاه می کنم چون می دانم جواب تمام آنها منفی است. این را من نمی گویم، نمودهای عینی در شهر می گویند!
با یک تعطیلات کوچک و ورود حجمه ای نچندان سنگین از مسافرین مشتاق به شهر خوانسار که قابل احترام همه ما هستند زیرا که این شهر و مردمش را از بین هزاران شهر و روستای کشوربرای گذراندن یکی از بهترین لحظات و ساعات یکسال زندگی خود یعنی ایام عید بندگی انتخاب کرده اند، اوضاع شهر چنان عنان از کف می دهد که ناگهان خوشحالیمان از تحقق خوانسار توریستی به یاد که می رود هیچ، تازه می فهمیم اندر خم یک کوچه ایم!
اندکی درنگ می بایست