ویژه آیین آلو پزان خوانسار شماره 1 : شور و شوق خانه ی پدری
خانه ی پدری زیباست . . . و زیباست اگر پدر و مادر هردو ، مثل همیشه ، با هم و همسنگر هم ، باشند . . . تا ما فرزندان هم باشیم . . . تا نورسان خانه هم باشند . . . همه با هم و در کنار هم .........
آخ جون ! دیگه وقتشه . ما آخر این هفته میایم . داداش اینام چهارشنبه از تهران میاند . راستی عمو و خانواده ی پر و پیمونشونم اومدند . شما کی بلیط دارین ؟ چی بشه این هفته ، بازم شور شوره کاره و تلاش ، بازی و خنده ، باز شدن حرفهای عقده شده قد تموم سال ............
خدا رو شکر سالی دیگر هست و هستم و هستند . و با هم و در کنار هم می گوییم ، می خندیم و مرور می کنیم آنچه می گفتیم ، می خندیدیم و مرور می کردیم ............
صبحها و آژیر وریسدین آقاجون ، صف دستشویی اونم درست با ترتیب برعکس قد از کوچیک به بزرگ ، خصوصا اگه آجی اول از همه رفته باشه اون تو ، صبحونه مادر و دعوا سر سرشیرای تازه و کم ، مناظره های تلفیقیه کاری و سیاسی آقایون حین تکوندن ، آلو چیدن زنها تو کرتای نمناک و غیبتهای بی امانشون که گاها همراه میشه با هنر هفتم و اجرای توامان تقلید صدا و تصویر ، قطع این شکوفایی استعدادهای هرگز کشف نشده با غرغرهای شوک آور آقاجون ، اونم مثل کاست ضبط شده که فقط شامل سه جمله تکرار شوندست : یالله عقبمین ! الوأ برسو ! یالله ده زی بدین ! ( لطفا موکد و محکم خوانده شود ) ، دعوای بچه ها سر فرغون سواری و زیر پا گذاشتن تمام اصول تربیتی ژان پیاژه آن هم با داد خان عمو که یهو میگه : بابا رد گندین از ژیر دست و پا ! بشدین پی کاردون ! ( لطفا باز هم موکد و محکم خوانده شود ) و ناگهان غریو تکان دهنده و شاد کننده داداش اونم از نوع بی مزه و تکراری : وچا بیدین همه بیدین اصله پیشینو ، وقت ناهار و آبگوشتای پر گوشت آجی و دوباره پچ پچ آبجی این بار زیر گوش آجی : مگه آریسیو اندی گوشتد بیرته ی و باز جواب تکراری و پر معنی آجی : کارگره از همه تل خدا عزیزترو . گنا دارنده . باس بژون برسه تا خداجی به هاما برسو ، و دوباره آب نمک و بسیج ریز و درشت ، بوی آلو خشک روی بوم کاه گلی توامان با بوی دود و آلوی تازه جوشیده شده و اسپند آجی ، هول هول جا باز کردن برای آلو نمکیای فردا اونم با گول ترنه ی سنگین ، چای آتیشی آقاجون و آش آبجی کوچیکه اونم درست تنگ غروب ، کلوخ پزای آقا احسان خودمون که معروفه به دشمن سیب زمینی که صتا مهندس عمران ژیگولیم نمی تونه اینطور درستش کنه ولی تا میایم بازش کنیم شب شده و چشم چشمو نمیبینه ، نمی فهمیم سنگه یا سیب زمینی ولی هرجوره میسوزیم و میخوریم ، میگند شگردشه ، عشق سیب زمینیه ، به شب می کشوندش تا همشو خودش بخوره ، ما هم با دهن سوخته میگیم : پسایی تر خومون راست کرمین ، ولی دوباره ....... و دوباره ...................................
گرمای زندگی ....
خاطرات کودکی ....
شیرینی خستگی ...
جمع اند ، یکجا ، در کنار هم
اینجا ، در خانه ی پدری ................
دمت گرم با این عکس ها و مطلب زیبایت ما را یه سفر بردی خوانسار خانه اجدادی در رباط
باز هم تصاویر زیبای خوانسار را در سایت خود قرار دهید