درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

با سلام خدمت شما ، هدف از این وبلاگ ایجاد لحظه ای تامل بر روی مسائل جاری زندگی است پس می توانیم با اندکی درنگ نسبت به مسائل روزمره ، زندگی را این بار با هم و از دریچه ای دیگر بنگریم .

آخرین نظرات
  • ۱۲ اسفند ۹۵، ۱۰:۱۸ - محمد
    سلام

تحقیق و پژوهش 2 : نِفَس آشکار

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۵۶ ب.ظ

 امروز می خواهم در مورد موضوعی از شهر و نیاکانم بنویسم که کمتر کسی یا راحتر بگویم اصلا ندیده ام کسی در مورد آن چیزی نوشته باشد . موضوع مورد کنکاش « باورها،داستانها و متل های زمستانی» است . همیشه مادر بزرگم در این موقع از سال به بیان داستانها و متلهایی می پرداخت که از مادرانش سینه به سینه نقل شده بود. متل ها و داستانهایی که ریشه در باورهای نیاکانمان داشته است. دوست داشتم این متل ها را به صورت منظم و مکتوب دربیاورم . بعد از جمع آوری هواشناسی نیاکانمان در قدیم ( اینجا را کلی کنید) به فکر تحریر آنچه در مورد زمستان و نفس آشکار شنیده ایم، افتادم و با پرس و جو بخشی از این داستانهای مادرانه ی خوانساری را به صورت مکتوب درآوردم که در ادامه مرور خواهیم کرد.

محقق در این پست تصمیم دارد تا برای اولین بار نتایج برخی از گرداوریهای خود در زمینه داستانها و متل های نیاکانمان در رابطه با زمستان را که حاصل مصاحبه و گفت و گوی شفاهی با برخی از بزرگان و سالخوردگان شهر است در اختیار شما خوانندگان عزیز قرار بدهد . ذکر این نکته لازم است که این اطلاعات قاعدتا تمام موارد مربوط به این موضوع نمی باشد و همچنین ممکن است برخی از اطلاعات بیان شده با حدی تغییر به شکل دیگر در بعضی از مناطق شهر تعریف می شده و رایج بوده و هست که باز هم به اصل موارد هیچ خللی را وارد نمی کند . در پایان از شما خواننده ی گرامی خواهشمندم ، در راستای کامل شدن این اطلاعات ، چنانچه موارد دیگری را در مورد باورها، داستانها و متل های کهن نیاکانمان در رابطه با فصل زمستان می دانید ، ما را در قسمت نظرات همراهی کنید.

 

 

 

 

طبق عقاید کهن مردمان خوانسار، در روز 15 بهمن یعنی دقیقا میانه ی زمستان، چله ی اول این فصل که در واقع چهل و پنج روز است و معروف به چله بزرگه می باشد به اتمام می رسد. خوانساریها معتقدند در این روز کمر زمستان می شکند و زمین نفسی از عمق وجود خود می کشد که به نام «نِفَس آشکار» شناخته می شود.

 

به کار بردن نفس در این تشبیه زیبا و دقیق از آن جهت است که زمین همچون مرده ای که هیچ علامت حیاتی در آن دیده نمی شود و برف و سرما و سیاهی آن را فراگرفته و همه را خانه نشین کرده و در خواب زمستانی فرو برده به یکباره همچون موجود زنده ای که نفس می کشد، زنده می شود و برف و یخ را در خود می خوراند و گیاهان و موجودات زنده ی بر روی خود را امید به زندگی می بخشد. و آشکار از این جهت که نفسی است که بیداری و حیات مجدد را پس از سرما، سیاهی و مرگ گیاهان برای زمین و زمینیان به صدا درمی آورد. نفسی گرم و امید بخش که نوید نوروز و بهار را میدهد. نفسی که زنگ هشدار را برای کشاورزان به صدا در می آورد. هشدار برای آماده شدن و شروع سال زراعی جدید. نفسی که به قدری آشکار است که هر جنبنده ای از آن مطلع خواهد شد. به یکباره یخ و برفها از بین می رود و آب چشمه ها و جوی ها افزایش می یابد. از این روز به بعد از شدت سرمای هوا کاسته می شود و چله ی دوم زمستان که چهل و چهار روز (در سال غیر کبیسه) است و معروف به چله کوچیکه یا چله برزگر می باشد، شروع می شود. 

نیاکانمان معتقدند در چله کوچیکه زمستان در اثرافزایش طول روزها و بالا آمدن زاویه ی تابش نور خورشید ، هوا گرمتر شده و یخ و برفها در خوانسار شروع به آب شدن می کنند و بارشها بیشتر به صورت باران و مخلوطی از باران و برف(هلیه) خواهد بود و کمتر باید منتظر بارشهای برف و بوران و سرما و یخبندانهای طولانی باشیم. در گذشته از روز 15 بهمن و به همراه نفس آشکار ،کشاورزان بیل به دست بعد از استراحتی سه ماهه به سر زمینها و مزارع خود میرفتند و سال زراعی جدید را با بیل زدن،کرت کشی،لایروبی کانالهای آبیاری،کو دهی، هرس کردن درختان ، انجام پیوندهای محلی(اسکنه)، نهال کاری و کاشت بذر گندم و جوی بهاره شروع می کردند.

زنبورداران به ایشا (محل انباشت و نگهداری کندوهای زنبور عسل) سر میزدند و کم کم آنها را بین ایشا و محیط طبیعت جابه جا می کردند. گله دارها دامهایشان را بعد از حدود سه ماه به بیرون می آوردند تا علاوه بر چرای ساده از نور آفتاب بهره مند شوند و دچار بیماری نشوند و در کل شکل جدیدی از زندگی در خوانسار آغاز می شد.

 در باوریهای کهن خوانساری ننه سرما یا همان چله بزرگه، با نزدیک شدن به 15 بهمن، آمدن چله ورزگر یا همان خاله عجوزه و گرمای آن را حس می کند و همین موجب دلواپسی او می شود. و در روز 15 بهمن این دو یکدیگر را میبینند و چون ذاتا از یکدیگر متنفرند با یکدیگر به نزاع و در ادامه به جنگ می پردازند. چله ورزگر یا همان خاله عجوزه به چله بزرگه یا همان ننه سرما می گوید تو چه قدرتی داری؟ او در پاسخ می گوید : من به قدری قویم که در سه مرحله ی : پایان ماه قوس یا همان آذرماه، بیستم زمستان و چهلم زمستان تمام خانه ها و دیوارهای شکسته را خراب کردم، پیران را کشتم و کوزه های ترک خورده را شکستم . چله ورزگر یا همان چله کوچیکه در پاسخ این رجز خوانی می گوید من هم آمده ام تا یخ و برف را نابود کنم و کشت و کار را رونق بخشم. و تو را میبلعم . درگیری زیاد می شود و ننه سرما مغرورانه به نوک قله ی سیل خوانسار می رود تا هوا را آنچنان سرد کند که کودکان در گهواره ها هم بمیرند . ناگهان زمین نفسی گرم می کشد و ننه سرما از نوک قله سر میخورد و با برفهای در حال ذوب به رودخانه ی خوانسار میفتد. چله ورزگر خوشحال می شود و پیروزمندانه نوید سالی جدید را می دهد .

در همین داستانهای قدیمی خوانساری چنین بیان می شود که خاله عجوزه یا همان چله ی ورزگر که خیلی هم نامرتب و نا منظم است (گاهی خشمگین و گرم و گاهی آرام و سرد) و تکلیفش با خودش هم نامشخص است، تدارک آمدن بهار و عمو نوروز که مردی منظم و دقیق است را میدهد تا او را ناراحت نکند و بتواند چند روزی بیشتر برای ماندن خود اجازه بگیرد. هرچند از ته دل او را دوست ندارد. و در روزهای آخر چله کوچیکه (اواخر اسفند ماه) به حمام می رود و خانه تکانی میکند تا عمو نوروز را ببیند. در نتیجه شروع به شستن خود و کف کردن می کند. و باران اواخر اسفند نشان از آب حمام و مخلوط برف و باران(هلیه) پایانی همان باران نشان از کف و شستشوی چله ورزگر یا خاله عجوزه را دارد . و بادهای اواخر اسفند هم نشان از همان خانه تکانی اوست. او که بسیار پریشان است و در انتظار آمدن عمو نوروز است تا با او دیدار و صحبتی کند و از او مدتی بیشتر اجازه ی ماندن بگیرد، ناخواسته به خواب میرود. وقتی بیدار می شود میبیند عمو نوروز آمده و نوروز و بهار را به ارمغان آورده و در حالی که خواب بوده عمو نوروز رفته و خاله عجوزه از این غفلت خود ناراحت می شود و احساس می کند دیگر جایگاهی ندارد. از سر ناراحتی چند روزی لج می کند و باد و سرما را میاورد تا بلکه عمو نوروز را خسته کند ولی از نیرویش کاسته می شود و ناچارا کوچ می کند و میرود . اعتقاد است اگر خاله عجوزه ی چله کوچیکه عمو نوروز را ببیند دنیا به پایان میرسد...

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۵
ایمان نبی

نظرات  (۳)

سلام

ایمان جان ممنون از مطلب ارزشمندت.

تحقیقات شما چراغ راهی خواهد بود برای نسل آینده.

امیدوارم در تحقیقاتت بیش از پیش موفق باشی.

پاسخ:
ممنون از حسن توجهتون شهرام خان
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۳ سیدشهاب میرشفیعی
قبلأ که ساکن تهران بودم زمستان از اول تا آخرش فقط آلودگی بود و گرما و گاهی هم باران ولی از وقتی به دماوند مهاجرت کردم تازه فهمیدم زمستون یعنی چه و سرمای 20 درجه زیر صفر چه مزه ائی داره و چطور برفی که اول آذر آمده تو سایه دیوار سه چهارماه دوام میاره...این روزها من واقعأ نفس کشیدن زمین را حس می کنم و تضاد روزهای نسبتأ ولرم و شب های فوق العاده سرد بهمن ماه رو با چشم های خودم می بینم(چیزهائی که تو تهران اصلأ قابل دیدن و درک کردن نبود)
ایمان جان از اینکه زحمت مستند سازی تاریخ این مرز و بوم را کشیدی خیلی ممنون،امیدوارم یک روز شاهد جمع آوری همه این مطالب در قالب کتابی از شما باشم.
پاسخ:
سیدجون حالا کم کم عادت میکنی که از روی هوای پاک آبسرد با علائم محلی هوای شهرتو دقیق پیش بینی کنی . حالا دیگه میتونی معنای باد و ابرهای سیروسی و استراتوسی و هاله ی ماه و خیلی دیگه از چیزایی که تو تهران نامعلومه رو لمس کنی . حالا بهتر میتونی طبیعت رو حس کنی و بهتر فصلها رو درک میکنی . زندگی یعنی این . پاینده باشی
عرض سلام وادب واحترام 

از راه دور باید بر دستان شما بوسه زد که اینگونه تلاش میکنید برای ثبت ونگهداری وزنده نگاه داشتن فرهنگ وپیشینه ی شهرمان خوانسار 
امید است موفق باشید دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی