درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

با سلام خدمت شما ، هدف از این وبلاگ ایجاد لحظه ای تامل بر روی مسائل جاری زندگی است پس می توانیم با اندکی درنگ نسبت به مسائل روزمره ، زندگی را این بار با هم و از دریچه ای دیگر بنگریم .

آخرین نظرات
  • ۱۲ اسفند ۹۵، ۱۰:۱۸ - محمد
    سلام

عادت به تکرار مجدد پستهایم ندارم . ولی چون این پست رو دوست داشتم و برایم با ارزشه دوباره منتشرش می کنم .


چند روزی دغدغه اینو داشتم که اولین مطلب رسمی درنگ نامه رو چه چیزی بنویسم . درباره چه موضوعی ؟ با چه بیانی؟

تا اینکه خیلی اتفاقی و عجیب یه شب که تنها مشغول پیاده روی بودم ناخواسته به سر قبر شهیدی کشیده شدم که چند روزی کل زندگیمو تحت تاثیر قرار داد ! حال عجیبی داشتم ! تصمیم گرفتم در مورد ایشون اطلاعاتی جمع آوری کنم و وبلاگم رو با شرح حال این شهید بزرگوار افتتاح کنم . نمی دونم شاید خواست خدا این بوده ولی هرچی هست الان خیلی خوشحالم . توجهتونو به متن زیر جلب می کنم :

به مناسبت بیست و چهارم تیر ماه و ایام شهادت شهید محراب مولی الموحدین علی (ع)

 

پیوند عجیب زندگی یک شهید والامقام خوانساری با روزی از روزهای گرم تابستان


نچندان دور ، سرزمینی در همین حوالی ، قلب تپنده ایران سربلند ، خطه ای از بهشت برین که نام و نشانش دربردارنده بزرگی و جلال و جبروت ایزدیست . جایگاهش بس رفیع و قابل تعظیم در دفترچه تاریخ سرایم ایران اسلامی . و مردمان وجوانانش ، آری جوانانش ، یادآور نبوغ ، استعداد ، تلاش و ایثار در ذره ذره  لحظات زندگیشان به پای مکتب و مسلک علی (ع) و بزرگ سرزمین خود یعنی ایران عزیز

خوانسار ،شهر چشمه های جوشان ز خون سرخ لاله های شهیدش ، تو را میخوانم

سر به زیر افکنده و راست قامتان تعظیم در پیش می برم در مقابل بزرگ مردان دین ، علم ، هنر  و شهیدان سرافرازت ............

داشتن شهدای جوان بسیار ، در شهر خوانسار که در گوشه گوشه شهر همچون لاله های واژگونش خودنمایی میکنند برای همه ی ما باعث مباهات و درس آموزیست . جوانانی که چنان دل در کف عبودیت نهاده بودند که با لگام زدن به نفس و زندگی دنیوی خود به راستی ره صدساله را یک شبه پیمودند و برای ما آسایش و رفاه و امکان پیشرفت رقم زدند ! به راستی آن بزرگواران چه کرده اند و چه داشته اند که به این جایگاه رسیده اند ؟ گاه با کنکاش در زندگی این عزیزان به مواردی برمی خوریم که روزها ما را به تامل و تدبر در حکمت الهی و پیوند قلبی و معنوی آن بزرگواران  با خدای خود فرو میبرد!  نشانه هایی از حقانیت راهشان که حق تعالی برای گم نکردن مسیر زندگی سعادتمندانه ، آن را بر سر زندگیمان قرار داده !

امروز می خواهم در این ایام عالیقدر از شهیدی بزرگوار از شهر خوانسار سخن بگویم . مریدی از مریدان علی (ع) که داستان شهادتش پر است از تفکر و تامل و می تواند روزها ما را در ورطه ی تدبر و عبرت آموزی از قدرت و حکمت الهی مشغول بدارد ! شهیدی که چند روزیست ذهن نویسنده را به خود مشغول داشته و زندگی ، اهداف و انگیزهایش به طعام روح و جسم او بر سر سفرههای سحر و افطارمبدل گشته ........


شهید بزرگوار خدارحیم افغان فرزند مرحوم خدابخش از شهدای بسیار جوان شهرستان خوانسار می باشد که در روزی از روزهای گرم تابستان در 1344/4/24درمحله ی پایتخت شهرستان خوانسار در خانواده ای متدین و با صفا که به پیشه ی مقدس کشاورزی مشغول بودند چشم به جهان گشود . وی پس از دوران تحصیل در عنفوان جوانی به عنوان سرباز درجبهه های حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام در روزی از روزهای گرم تابستان در 1364/4/24  درست در سالروز تولدش در بیست سالگی در اشنویه بر اثر بمباران هوایی به درجه شهادت نائل گشت !

شاید روزی که خدارحیم بر روی شانه های پدر با نجواهای اذان و اقامه او لبیک دین محمدی را می گفت از خدایش خواست تا سرنوشتش را آنگونه رقم زند تا در همین روز صدای بانگ اذان شهادتش را توسط پدر بشنود ! شاید روزی که او رهسپار جبهه می شد و از مادر خود بدرود می گرفت ، از خدای عزوجل مسالت میخواست تا از او قبول بدارد این جهاد فی سبیل الله را و شاید دوست داشت هر چه زودتر و قبل از رسیدن به سن  بیست سالگی به آنچه که لایقش بود یعنی درجه رفیع شهادت نایل گردد ! هر بار که در عملیاتها شرکت می جست جز حسرت شهادت چیزی دیگر نصیبش نبود ! خدا صدایش را میشنوید اما اجابت دعا و آرزوی این جوان بااخلاص را گذاشته بود در وقتی معلوم ! وقتی که شاید خود خدارحیم هم باورش نمی کرد ! خدای حکیم همیشه می داند چگونه با بندگانش رفتار کند و با اجابت این بنده سرتاپا مخلص به همه ما درسی آموخت پر از قدرت و حکمت و چراغی افروخت تا راه این شهید گرامی هرگز در پیچ و خم روزگار محو نشود !

خدارحیم تا الان من از تو برای اهالی خانه ات گفتم حالا بگذار چند جمله ای من از مادر و خانه ات برایت بگویم . وقتی دیدمش در ایوان خانه تنها مشغول کار بود و زیر لب نجواهای علی وارانه زمزمه میکرد ! می دانم که خوب می دانی چه می گفت ! همان لالایی هایی که کنار گهواره برایت شب و روز زمزمه می کرد ! همانهایی که با آنها قد کشیدی و با علی(ع) مانوست کرد ! تا چشمانش به من افتاد به یادت اشک در چشمانش حلقه زد و حق حق بغض دوری ، گلویش را می فشرد ! از خوبیهایت می گفت ، از زحماتت ، از غیرت پاکت به خانه و خانواده و زادگاهت .


 

مادرت جوانان برومندی تربیت کرده ! مثل خودت ! چهره اش پیر ، کمرش خمیده ، او دیگر تنها و سالخورده شده ! دیگر توان کار و تکاپو را ندارد ! خسته به نظرم می آید ! خیلی خسته ! خسته و تنها از جفای روزگار ! همچون خانه ی تیر چوبی باصفایت ،همچون محله ات پایتخت ،همچون شهر عزیزت خوانسار !

حالا دیگر خانه ات خالی شده از عشق و خلوص ، خالی شده از تلاش و تکاپو ، خالی شده از جوانانی برومند و پر شور و نشاط !

ای کاش بودی و می دیدی ! خدارحیم عزیز زندگی در خانه ات خوانسار برای جوانانش هر روز سختر می شود ! یادمان رفته این جوانها ی شهر بودند که برای سربلندی آن از جان مایه گذاشته اند ! خانه ات  بیش از پیش سالخورده شده ! جوان در این خانه دیگر معنایی ندارد ! جوانان به وسیله ی قدرت گرفتن این و آن تبدیل شده اند و هر روز آنها را به بازی قدرت خود میگیرند ! جوانان را رانده اند به دور از خانه و کاشانه اشان ! خوانسار خسته و تنهاست ! خستگی از چهره مادر گونه اش می بارد ! آنها توان دیدن نابودی و فرسودگی شهرشان را ندارند ! آنها دیگر توان شنیدن شعارهای رنگارنگ اشتغال را ندارند ! حرفشان را کسی نمی فهمد ! احساس تنهایی می کنند ! تنها تر از هر وقت دگر ! ناچار به ترکند ! از عشق خود ! از خانه خود ! از مادر خود ! خدارحیم ما را دریاب و برایمان دعا کن


روحت شاد و یادت گرامی



 

                                     

                                 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۸
ایمان نبی

نظرات  (۱۱)

به به...
چه لذتی داره یه وبلاگ دیگه به وبلاگهای اینجا اضافه میشه
یه آدم جدید با نگاه جدید و با دنیایی جدید. خیلی خوشحالم که اومدید.
پاسخ:
از شما بی نهایت سپاسگزارم
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۰ علی معصومی
سلام ایمان جان
این شد
موفق باشی
پاسخ:
سلام دوست عزیز
از لطف شما بسیار سپاسگزارم
شما همواره یکی از مشوق های من در انجام فعالیت در فضای مجازی بوده اید و هستید
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۸:۴۹ شاهدان خوانسار( پاتخت)
سلام

وبلاگ زیبایی داری و به نظر من عالی شروع کردی. ما را هم مشمول دعاهای خود قرار دهید.

شما را با افتخار لینک کردم.
پاسخ:
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم
ما هر چه داریم از شهدای عزیز خودمان داریم . بی انصافی به نظرم آمد که با نام و یاد آنها وبلاگ را راه اندازی کنم
جالب بود..
ابتدای کار درنگی زیبا مشعشعمان کرد.
تنها میتونم بگم خدا آدمها رو با دوست داشتنی هاشون محشور میکنه. مسلمن خدارحیم ها به پیشواز می آیند....
شاد زی
پاسخ:
زندانی از شما متشکرم
مگر می شود نام شهدا بیاید وسط و جذابیتی وجود نداشته باشد
امیدوارم تونسته باشم در حد بسیار ناچیز هم که شده راه اون عزیزان رو زنده کرده باشم . شهیدان الگوهای تمام جوانان خوانساری بوده اند و هستند

سلام  ایمان جان

اولاً از اینکه سایت افتتاح کردی بهت تبریک میگم و از اینکه به یاد شهدای شهر خوانسار بودی باید دست مریضا گفت.شهدایی که نباید گذاشت به فراموشی سپرده شوند در این روزگار شلوغ.خیلی خوب بود .خداوند این شهید عزیز و سایر شهدا رو شفیع ما گرداند. التماس دعا.

پاسخ:
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم ، با حضور گرمتان به ما قوت قلب بخشیدید
پاینده باشید
و بسیار زیبا آغاز نمودی با شهادت و سخن راندی از شهید وسعادت و جوان وخوانسار ومادر ...

متشکرم دوست عزیز ...
۳۱ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۱ پایگاه اطلاع رسانی شهرستان خوانسار چشمه سار

با سلام و آرزوی قبولی طاعات

لطفا به ادرس ذیل مراججعه فرمایید.

http://cheshmehsar.ir/17721

پیش از هر تصمیمی خوب تحقیق کنید.
پاسخ:
از شما کمال سپاس و تشکر را دارم
باید ببخشید
امیدوارم در انجام رسالت خبری خود موفق و سربلند باشید
جا دارد از تمام دوستان عزیز که (چه حضوری و یا با فرستادن ایمیل و پیامک و یا با دادن نظر در داخل وبلاگ ) در همین ابتدای راه ما رو مورد حمایت خود قرار دادند و باعث ایجاد دلگرمی و انگیزه مضاعف در من حقیر شدند کمال سپاس و تشکر را داشته باشم .
همچنین تشکر ویژه دارم از مدیریت سایت خوانسار نیوز و سایت خبری چشمه سار شهرستان خوانسار که با درج متن شهید گرامی میرزارحیم افغان موجب تشویق بنده حقیر شدند . امیدوارم در تمام مراحل زندگی با تاسی از مکتب علی (ع) پیروز و سربلند باشید


اول اینکه بابت شروع به کارتون در فضای مجازی بهتون تبریک میگم . من هیچ وقت به قبر این شهدای بزرگوار به این شکل دقت نکرده بودم بخصوص این شهید که چه پیوند جالبی بین زندگی و مرگشون وجود داشته . به امید اینکه بتوانیم حرمت خون پاکشان را نگه داریم
پاسخ:
با سلام تشکر از لطف شما
تا اخر پست دووم اوردم ولی نامه دیگه امونم نداد.نمیدونم چی اشکای منو رو ی گونه روونه میکنه !
فقط همینقدر میدونم که نتونستیم حق این عزیزانو ادا کنیم.
و چقدر دردناکه وقتی تجسم میکنی که چه عزیزانی پل شدن و چه کسانی رهگذر...
۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۲ سیدشهاب میرشفیعی
جالب بود
یک فلش بک(بازگشت) به سال گذشته...
ایمان جان موفق باشی
پاسخ:
ممنونم آقا سید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی