درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

با سلام خدمت شما ، هدف از این وبلاگ ایجاد لحظه ای تامل بر روی مسائل جاری زندگی است پس می توانیم با اندکی درنگ نسبت به مسائل روزمره ، زندگی را این بار با هم و از دریچه ای دیگر بنگریم .

آخرین نظرات
  • ۱۲ اسفند ۹۵، ۱۰:۱۸ - محمد
    سلام

حسن ، خدا خیرت بده مادر .........

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۰ ق.ظ

 

 

دستشو گرفتم تا از تختش بلند بشه  تا بعد از چند روز ببرمش توی حیاط و یه هوایی بخوره . گفت : حسن کجا بودی ؟!  و من جا خوردم . موندم باید چی جواب این مادر خسته رو بدم ! اصلا چیزی برای بیان شرمندگی خودم دارم که به این مادر تنها و منتظر بگم !

 

 مادر بریم بیرون اینجا گرمه . جام خوبه نمیام . مکثی کردم و گفتم مادر باید بریم تا یه هوایی بهت بخوره . اکراه داشت و من اصرار . بالاخره قبول کرد . مسیر صد متری تا حیاط رو تو پنج دقیقه طی کردیم و احساس می کردم لحظه به لحظه دستم رو محکم تر می گیره و گرمای اطمینان و محبتش رو بیشترد حس می کردم . حیاط رو که دید لبخندی زد و من خوشحال . ناگهان گفت : حسن ، خدا خیرت بده مادر . دیگه جون اومدن نداشتم آخه پاهام خشک شده بود ازبس که روی تخت خوابیدم و منتظرت بودم .

 

جونی دوباره گرفتم . اشک تو چشام جمع شد . اون منو حسن خودش می پنداشت و منم یه لحظه یاد مادربزرگم افتادم . احساس کردم این دعا رو از ته قلبش برام خوند و من تازه فهمیدم چقدر از خودم خجالت می کشم ! با تموم ادعایی که برای خودم داشتم نمی دونستم گوشه ی این شهر پدر بزرگ و مادربزرگایی هستند که منتظر سر کشیدن من هستند . منی که فقط برام یه ادعا مونده از راستی و درستی ! منی که فکر می کنم تو این ماه خیلی حواسم به همه جا جمعه و بیستم تو دینداری و روزه گرفتن ! منی که فکر می کنم ماه رمضون یعنی خوندن بالاجبار یک جزئ از قرآن ! قرآنی که معنیش رو هم نمی خونم چه برسه به اینکه بهش عملم بکنم ! فکر می کنم هفده ساعت روزه بودم و شاهکار کردم ! روزا بجای توجه به اطرافم و خیلی چیزایی که باید بهش فکر کنم ، همش به من فکر می کنم ! من و من و من ! آخر این ماه رمضونیم که میشه خوشحالم که به حساب خودم یه ماه روزه بودم و وقت متر و اندازه ی دور شکمه تا ببینیم تو این ماه چه کردم ! راستی چه کردم ؟! و دارم چه می کنم ؟!

 

وقتی مسول خانه ی سالمندان مرحوم انوری به من گفت : حالا یک سال و چند ماهه از افتتاح این مرکز میگذره و توی این بیابون دورافتاده چشم این پدر و مادرای پیر به در خشک میشه تا یه کسی بیاد و بهشون سر بزنه ! یه کسی بیاد بهشون  سر بزنه تا از روزمرگی بیاند بیرون . تا یه کم خنده بهشون تقدیم بشه . تا یه کم محبت ببینند و محبت کنند . جون بگیرند که هنوز کسی هست که به اونا فکر میکنه . کسی هنوز هست که دوسشون داشته باشه . آخه خیلی از اونا تنها و بی سرپرستند . خیلی از اونا در عمق سکوت و غصه هستند  . خیلی از اونا فراموشی دارند و فکر می کنند شما بچه هاشونید و.....

از خودم خجالت کشیدم که بعد از این مدت تازه من با اینجا آشنا شدم .........

 

 

 

 

میشه یک ساعت هفته یا ماهمون رو به دیدن افرادی اختصاص بدیم که تو این سرو صدای منیت ها و سرکشی ها ، مدتهاست غریب مونده اند . افرادی که ما رو فرزندان خودشون می پندارند و از ته قلب برامون دعا می کنند . حالا که جای پدر و مادرامون تو این دنیا خالیه و حسرت دعای خیرشون رو داریم ، میشه هنوز به افرادی محبت کرد و دعاشونو تو این ماه بندگی پشت سر خودمون داشته باشیم که از پدر و مادرامون کمتر نیستند . سر زدن به این مرکز خصوصی خیلی راحت و سادست و می تونید با یک جعبه شیرینی یا یک هندوونه اونا رو حتی برای چند دقیقه تو شادی خودتون سهیم کنید .

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۸
ایمان نبی

نظرات  (۷)

۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۳ سیدشهاب میرشفیعی
ایمان جان
نمی دونم چی بگم...نمیدونم چرا اینقدر بی معرفت شدیم...واقعأ این مطلب حالم رو دگرگون کرد...نمی دونم چی بگم...نمی دونم
آفرین به شما...
واقعا کار زیبایی کردی. انسانیت دقیقا کاستن از رنج انسانهاست....
حسن اشکمو دراوردی حسن :(

کنایه هات خیلی قشنگ بود! واقعا که ماچسبیدیم به ظاهر پوشالی و عذاب وجدان غفلت از محتوا رو چقدر راحت سرکوب میکنیم.
آی مشت هقشست!
بلاگفای چش سفید آلزایمر گرفته کلی پستو نظرو پرونده، اونوخ واسه بدجنسی نذاشتن لینک کردن عین فیل وایساده

پاسخ:
من خا دوستان بلاگفایی رو به بیان دعوت کردم . شما هم بیایید اینجا
روزگارمان بد نیست
تکه نانی داریم
در کنار میز کار
در کنار آرشیوهای محکم و یکجا
میخوریم و به ریش شما بلاگفایی ها می خندیم
خنده ای از جنس برتری ........
سلام
این روزا با مشغله ها ودغدغه ها و کارای روزمره ای که برای هرکسی هست از آدمایی که یروز ما و رسیدگی و بزرگ کردنمون دغدغه ی اصلیشون بوده غافل شدیم و این جای تأسف داره

کسایی که عزیزاشونو به این مراکز میسپرند شاید هرکدوم یه دلیلی دارندو نمیشه نادانسته درمورد این کارشون قضاوت کرد.ولی سرنزدنو رها کردنشون تو این مراکز فکرنکنم توجیه منطقی داشته باشه

اینم یادمون نره که ازهردستی بدی از همون دست میگیری و رفتار الان ما با پدرمادرو بزرگترمون الگوییه برای رفتار بچه ها و آیندگانمون با ما

من هم به نوبه ی خودم اول سعی میکنم حق پدربزرگا و مادربزرگمو ادا کنم و بعد حتما اگه موقعیتش جور شد به پدر بزرگا و مادربزرگای شهرمم که دله قلبشون از بچه کوچیکترو صافتره سربزنم

میشه لطف کنید آدرس دقیق مرکزو بنویسید.از روی فیلم متوجه نشدم
و اگه یه بازدید دسته جمعی از این مراکز مثل همین مرکز مرحوم انوی یا مرکز نمازی یا توانبخشی بقیة الله الاعظم با بقیه ی وبلاگ نویسا گذاشته بشه فکر کنم استقبال بشه.من که هستم
پاسخ:
سلام
منم نمی دونم چرا یسری از فرزندان راضی به این کار میشند . توجیهش با خودشون . اینم باید اشاره کنم بپبیشتر اعضای سرای سالمندان مرحوم انوری یا آلزایمر دارند یا بی سرپرستند یا فامیل درجه یک ندارند .
آدرس این مرکز خیلی راحته : جاده قودجان ویست - صد متر بعد از برج کبوتر یه فرعی سمت راسته که باید وارد اون بشیند و مستقیم تا انتهای خیابون بریند . پیدا کردنش زیاد سخت نیست
در مورد بازدیدم من به شخصا موافقم ولی پیشنهاد می کنم برای بار اول آدم تو خلوتی بره خیلی براش بهتره و بهتر می تونه خیلی از چیزا رو لمس کنه ...
مطلب زیبا و تاثیر گذاری بود
امروزه انسان ها انقدر دغدغه های فکری و کاری دارند که مهم ترین کار هاشون رو یادشون میره کارهایی مثل جلب رضایت والدین...
لطفاً باز هم از این مطالب ها بگذارید

پاسخ:
ممنون از نظر تاثیر گذارتون
۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۵۲ احمدرضا عباسپور
با سلام


زیبا و تاثیرگذار بود .

www.payapad.ir
پاسخ:
ممنون احمد جان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی