زلال سادگی
مگر می شود جلال و جبروت این انسان بزرگ، آدم را یاد خدا نیندازد! بی ریاست و مرد عمل ! ساده زیستی را می توان بر پیکره ی مسجد و خانه اش دید ! خانه ای ساده و محقر ! با چند زیلو سفت و سخت ! بدون تجملات ! بدون گیر و دار دنیایی ! هر وقت وارد خانه اش میشوم مات و مبهوت می شوم ! سوالهای زیادی به ذهنم میرسد ! واقعا ایشان با این حالشان در این خانه زندگی می کنند ؟ مگر می شود ؟ چرا ما نمی توانیم ؟ و هزاران سوال دیگر . ولی تا یاد یک چیز میافتم پاسح تمام سوالهایم را می گیرم ! کسی که اگر بخواهم یکی از معروفترین و پرتکرار ترین جملاتش را بگویم، بیت شعر زیر می باشد ، باید این گونه ساده وار و بی ریا زندگی کند .
ریا مکن به عبادات خویشتن زاهد که دانه سبز نگردد چو روی خاک افتد
خدا رو شاکرم امسال هم برای لحظاتی دیدمش . خیلی پیر شده بود و ناتوان ! دیگر نمی توانست صحبت کند ! ولی مردم شهر سنگ تمام گذاشتند ! همه آمده بودند ! فرقی نمی کند حالا هم که زمین گیر شده و بیمار باز هم مثل همیشه محبوب است و عزیز! انگار کسی او را برای منافع دنیایی نمی خواهد ! این همان عشق بازی مردم شهر خصوصا جوانان با یک مرد بزرگ دین است ! راستی چه پیوند و علاقه زیبایی !
همان که پیشرو بود در دیانت و از محضر بزرگانی همچون مرحوم آیت الله صفایی، خوانساری، بروجردی ، امام خمینی و ...... کمال استفاده رو برد و با بزرگانی همچون آیات عظام مکارم شیرازی ، سیستانی و ...... هم درس بود و شاگردانی بزرگ همچون آقایان قراتی ، انصاریان ، مهدی ابن رضا و........ تحویل دنیای اسلام داد . همان کسی که در حرکتهای سیاسی و اجتماعی پیشرو بود و در زمان طاغوت مبارزات فراوانی برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد .
همان کسی که مسائل شهر خصوصا منطقه چهارباغ را به دقت زیر نظر داشت و همیشه با مشورت با همه حتی جوانان راه درست را انتخاب می کرد و دلسوزی با روش درست نه شخصی را به همه می آموخت ! همان کسی که مورد احترام همه بود و کسی در حضور او جرات انجام معصیت را نداشت ! گرانفروشی یا کم فروشی بقال ، نانوا و ....... را متذکر می شد ! مسولین را به شیوه ای درست آگاه می کرد ! خود در خدمت به مردم پیش قدم می شد ! همان کسی که دوستدار محیط زیست و فضای سبز شهر بود! همان کسی که همواره خود را خادم مردم و مسجد می دانست تا جایی که در جوانی مردم محله چهارباغ را بسیج کرد تا مسجدی را تجدید بنا کنند که خشت خشتش از روزی حلال و با شور و عشق مردم آن روزگار و با نظارت خود ایشان روی هم رفته ! مسجدی که بعد از بیش از شصت سال به مساعدت این بزرگوار همچنان استوار است و از زیباترین و با صفاترین مساجد شهر است . همان کسی که با جوانان و کودکان به درستی رفتار می کرد و همواره با بیت شعر :
در جوانی پاک زیستن شیوه ی پیغمبریست ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار
مشوق آنها بود تا جایی که در کهولت سن هنوز جوان فکر می کرد و با راهنمایی و حمایتشان موجب تشکیل نهادی مردمی و مذهبی ، یعنی دارالقران مسجد چهارباغ شد که تا به امروز یکی از معدود نهادهای مردمی است که به وسیله ی نوجوانان و جوانان بیشماری اداره می شود و بسیار پرشور و پرحضورتر از سایر نهادهای فعال در شهر است !
همان کسی که شیرین و شیوا سخن می گفت ! حرفهایش پر بود از تمثیل و شعر ! پر بود از عشق به خدا و رسولش و ائمه اطهار ! همان کسی که اگر سخن می گفت مگر می شد تحت تاثیر خدا و ائمه قرار نگرفت ؟ مگر می شد یاد غربت اهل بیت نیافتاد ؟ مگر می شد گریه نکرد ؟ گویی کلامش نوایی بود از صوت خدا !
حاج شیخ غلامعلی حاجی شریفی شما پیر و مراد مردم شهرم می باشید و روزگار ذره ای از عشق این مردم نسبت به شما نکاسته است . دوستتان دارند ، دوست داشتنی الهی ! زیرا رنگ و بویی دارید از جنس خدا .......
برای سلامتی ایشان صلواتی را قرائت می کنیم : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خدایش ب سلامت دارد.