درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

هرگاه در کاری که برایت پیش آمده است احتیاج به مشورت پیدا کردی ابتدا آن را با جوانان در میان بگذار؛ زیرا جوانان تیز هوش تر و از سرعت حدس بیشتری بر خوردارند٬ سپس درباره ی آن با میان سالان و پیران رایزنی کن تا عیبش را بیابند و نیکش را برگزینند؛ چرا که آنان از تجربه بیشتری برخوردارند. منبع : شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ٢٠/٣٣٧

درنگ نامه

با سلام خدمت شما ، هدف از این وبلاگ ایجاد لحظه ای تامل بر روی مسائل جاری زندگی است پس می توانیم با اندکی درنگ نسبت به مسائل روزمره ، زندگی را این بار با هم و از دریچه ای دیگر بنگریم .

آخرین نظرات
  • ۱۲ اسفند ۹۵، ۱۰:۱۸ - محمد
    سلام

تفاوت حال ما

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۳۶ ق.ظ

در گذشته های نچندان دور تاریخ این مرز و بوم .آنجا که ذهن پدربزرگان و مادربزرگانمان یاری می کند خیر و برکت در این شهر همواره و در همه ی روزهای زندگی حتی در زمانهای قحطی و جنگ و بیماری به فور یافت میشد. در عین پیشرفت و بزرگی فرهنگی غنی داشتیم. اصالت داشتیم. و راه و رسم درست زندگی کردن را به شهرهای دیگر می آموختیم. و حاصل چیزی نبود جز پرورش مردانی که امروز یاد و نامشان را باید در تقویم فرهنگی کشور بیابیم. و در این بین نگاهی به امروزمان انداختم و حس کردم چقدر عوض شده ایم! انگار سالخوردگانمان حرفهایی که از خوانسار می زنند مربوط به دنیایی دیگر است ! گویی از وهمیات و خیالاتشان می گویند. حس این خاطرات برای من سخت است.

آنجا که رسم بود نزد بزرگتر برویم و ارشاد بگیریم و حرمتها داشتند. آنجا که پدران و مادرانی با دسته های پینه بسته و یقه هایی چرک داشتیم ولی در کنار بودنشان برایمان افتخار بود نه خجالت. از بردن پیشه ی پدری واهمه نداشتیم و نان حلالش را عزیز می دانستیم. آنجا که از حال همسایه باخبر بودیم. حال محل را می دانستیم و مشکلاتش را در مسجد محله حل می کردیم و به بیرون نمیبردیم. مرد عمل بودیم نه وراجان و جارچیان سست اندیش.

محرم اسرار بودیم و آبروها به بهانه های پوچ نمی ریختیم. آنجا که دیوارها را کوتاه می گرفتیم و زیبایی و برکت را ارزانی می داشتیم. آنجا که لقمه ها کوچک در پیاله های گلی می گرفتیم و صفای جمع را به منیتها نمی فروختیم. آنجا که برای حفظ زیبایی های شهرمان دست به لااله هایش نمی زدیم و اومد و نومدها را به بهانه می گرفتیم و آنجا که درختان را می کاشتیم تا به امروزمان هدیه دهیم و دست به اره ها نمی شدیم. در عین مخالفت اندیشه ها همراه هم بودیم و یک صدا می شدیم و آوای خوانسار خوب را زمزمه می کردیم ولی امروز همه چیز را برای خود می خواهیم و آوای منیتها را زمزمه می کنیم...

 

 

به راستی ما برای فرزندانمان پدرانی خلف نخواهیم بود.

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۳
ایمان نبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی